جدول جو
جدول جو

معنی راستی جستن - جستجوی لغت در جدول جو

راستی جستن
(تَ نَ / نِ تَ)
کمال و درستی جستن. درستکاری طلبیدن:
نبد در دلش کژی و کاستی
نجستی بجز خوبی و راستی.
فردوسی.
و گر آشتی جوید و راستی
نبینی بدلش اندرون کاستی.
فردوسی.
، صداقت طلبیدن:
زنهار آذری ز کسان راستی مجوی
نتوان نمود راست درخت خمیده را.
آذر اسفراینی (از ارمغان آصفی).
، جستجوی حقیقت و راستی و عدالت و حق:
همه راستی جوی و فرزانگی
ز تو دور باد آز و دیوانگی.
فردوسی.
که من با تو هرگز نکردم بدی
همی راستی جستم و بخردی.
فردوسی.
جز از راستی هر که جوید زدین
بر او باد نفرین بی آفرین.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَزْ کَ دَ)
استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر:
چو دارا در آن داوری رای جست
دل رایزن بود در رای سست.
نظامی.
، اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن:
خلاف رای سلطان رای جستن
بخون خویش باشد دست شستن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای جستن
تصویر رای جستن
مشورت خواستن، طلب اظهار نظر
فرهنگ لغت هوشیار
اقتدا کردن، پیروی کردن، تبعیت کردن، تقلید کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد